دفتر شعر صحرا

شعرایی که دوسشون دارم !

دفتر شعر صحرا

شعرایی که دوسشون دارم !

مست مست !

قصد آن دارم که امشب مست مست

پای کوبان کوزه دردی به دست

سر به بازار قلندر برنهم

پس به یک ساعت ببازم هر چه هست

نوشته هایی از یک شاعر گمنامه گمنام !!!

این نوشته ها مال یه گمنامه- البته گمنام واسه شما ولی آنای آشنا واسه من !

 

خدایا دیروقت است حتما نمی آمدم بهتر بود

خدایا اذان شده صدای اذان مدینه است یادگار تو

خدایا  بنده ات از پس ثانیه ها بر ما آید در گذر از ساعت ها به تو می اندیشد

خدایا بنده ات در مدینه دنبال تو می گشت خودش را در مکه یافت

خدایا بنده ات سقف مدینه را دوست دارد تو کجایی

خدایا بنده ات هروله را دوست دارد عجله دارد چرا آرامی

خدایا بنده ات در مای تو غرق شد پیش نماز گریه می کرد  

خدایا بنده ات در هق هق پسرک مرد در آلودگی استحقاق یافت

خدایا بنده ات امشب فقط تو را می بیند پشت به پنجره نشسته

خدایا بنده ات حالش خوب است تو چطوری

خدایا بنده ات هنوز بدون تو بودن را یاد نگرفته سلام

خدایا بنده ات راهی برای رفتن ندارد جایی برای ماندن ندارد دل درد است

خدایا بنده ات گرم شد سرد شد خام باقی مانده

خدایا بنده ات بسیار سفر کرد تا تو بیایی

خدایا بنده ات گریه اش گرفته امانش را بریده

خدایا بنده ات نمی داند در مکه تو نبودی یا خودش بود

خدایا چرا گنبد خضرا تاریک بود مگر چه کرد این بنده

خدایا کجا بودی بچه ها گریه می کردند من همه جا را گشتم در قفل بود

خدایا بنده ات دل کوچکی دارد تو جا نمی شوی

خدایا بنده ات امشب مدینه می خواهد تو را می شنود اما به حرفت گوش نمی کند

خدایا بنده ات دیگر نمی تواند بنویسد تو نگو برو

خدایا بنده ات تنهاست تو را می فهمد

خدایا بنده ات به آفتاب می نگرد سراغ مهتاب را می گیرد

خدایا بنده ات هر روز به تو می اندیشد چون از تو او را می خواهد

خدایا بنده ات روزه نمی گیرد روزگار را چسبیده

خدایا بنده ات مولوی هم می خواند خسته شد

خدایا بنده ات سر به سجده ی تو پلکان دیگری شده چه کند ؟

خدایا بنده ات دروغ می گوید تا ثابت کند تو هستی

خدایا خدا بودن هم عالمی دارد ندارد؟

خدایا بنده ات حاتم وار تمام شده اما هنوز دست بر غرور خود ایستاده

خدایا بنده ات گوش میکند صدای تو را بر قلب های شکسته می شنود مبادا زخمی شود قلب من مبادا

خدایا بنده ات دلتنگ با تو بودن است بوی گلش چنان مست کرده که دامن از کف بداده

خدایا بنده ات بندگی بنده تو را هم نمی کند بنده ی زمان شده

خدایا بنده ات غرق روزمرگی است هر روز صبح تا شام تو را تکرار می کند

خدایا بنده ات هنوز جایی برای بدون تو بودن نیافته کجایی

خدایا بنده ات بیمار به پرواز مگس حسودی می کند

خدایا بنده ات شکم اش که سیر می شود می گوید خدایا شکر

خدایا بنده ات هنوز همان است همان بنده ی پارسال

خدایا بنده ات می گوید تو مال منی نمی داند تو را دوست دارد یا مالکیت را

خدایا بنده ات مادر دارد تو که نداری دلش شاد کن

خدایا بنده ات دوست دارد دوستش بدارند تو را می فروشد به تحسین

خدایا بنده ات دلش را به تو سپرده تا دست نامحرم نیفتد پس این لیلی کیست

خدایا بنده ات تا عدم دو خط دیگر فاصله دارد تا تو چقدر

خدایا بنده ات هیچ چیز نمی خواهد فقط خسته شد بس که تو را به دلیل خواند و به درخواست طلبید و به نان فروخت

خدایا بنده ات بندگی نمی کند تو خدایی کن